سید مهدی سید مهدی ، تا این لحظه: 13 سال و 18 روز سن داره

شازده کوچولو

هنر دست مامانی

این سرهمی رو وقتی تو شیکم مامانی بودی برات بافتم پار سال همین موقع ها پائیز بود که برات بافتم    وحالا تو شش ماه هستی اندازت شده چون خودم بافتم خیلی ذوق می کنم تنت می بینم حالا هم کلی ازت عکس می زارم با این لباس                    ...
26 آذر 1390

زمستون

  ای بابا همین دیروز پائیز بود ما تیپ پائیزه زدیم چه زود زمستون اومد وحیاط پر برف شد  اولین برف  زندگیمون رو هم دیدیم هورا برف البته من اینجا یه خورده هنگ هم کردم که اینا چی چیه ؟؟            ...
26 آذر 1390

دروس دانشگاهی

هی وای من حالا با این همه درس وکتاب چی کار کنم  امتحانات ترمم شروع شده ومن هنوز هیچی نخوندم          اشکال نداره حالاکه نمی تونم همشون رو بخونم می خورمشون که دیگه هیچ وقت از ذهنم پاک نشه به به چه خوشمزست پر از معلوماته     ...
26 آذر 1390

شش ماهگی

  اخ جون پسرم شش ماهه شد مبارکت باشه مامانی  قربونت بریم من وبابایی ما هم واست تولد گرفتیم اخه شما نیم ساله شدی  باورم نمی شه که شش ماهه شدی چقدر زود گذشت دلم نمی خواد دیگه زود بگذره دلم می خواد همیشه شش ماهه بمونی اخه من دوست دارم اینقدریهات رو اخه من دوست دارم تن کوچولوت رو اخه من دوست دارم وابستگیت رو می بینی من چقدر خود خواهم واسه دل خودم دوست دارم شما همین قدر بمونی ولی اینطوری هم که نمی شه بلاخره باید بزرگ بشی ومردی بشی واسه خودت من هم شاهد موفقیتهات باشم این هم لذت داره الهی لبت همیشه خندون باشه مامانی               ...
26 آذر 1390

اولین غذا

      از پنچ ونیم ماهگی عذا خوردن رو شروع کردی البته اول با فرنی ویک قاشق در روز  نمی دونی چه با ذوق وشوق برات فرنی درست کردم وشما هم خیلی استقبال کردی وباز هم می خواستی ولی من نمی تونستم بیشتر بهت بدم   امیدوارم که پسر خوش غذای باشی وهمه چیز رو دوست داشته باشی               ...
24 آذر 1390

موش موشک ما

    مهدی رو خوابونده بودم داشتم با باباش  حرف می زدم  تازه خیلی یواش هم حرف میزدیم  یهو دیدم بابیش می گه این رو ببین ........این رو ببین  وقتی من کلم رو خم کردم تو اتاق شما یه موش موشک دیدم که با زحمت سرش رو اورده بالا رو داره ما  رو می پاد  وروجک موشی         ...
21 آذر 1390

دنده عقب

    اخه من چرا رفتم زیر مبل   من که می خواستم برم جلو نمی دنم چرا دنده عقب گرفتم انگاری این دنده هام زنگ زده خوب جا نمی ره   حالا چی کار کنم من می خوام برم جلو هیشکی نیست من رو دراره  کاشکی دنده هام اتوماتیک بود خودش تنظیم میشده   کمککککککککک             ...
20 آذر 1390

پنچ ماهگی

وای که الان که عکسهات رو می ببینم با ماه پیش به نظرم چقدر ماشالله  بزرگ شدی چقدر توی یکماه تغیر کردی قربون اون خنده هات بشم که هرچند که کم می خندی ولی وقتی می خندی انگار که دنیا رو به من دادند دیگه هیچ چیزی تو دنیا من رو به اندازه خنده های تو خوشحال وسرمست نمی کنه  انشالله که همیشه رو لبت خنده باشه پسر عزیزم       ...
20 آذر 1390